نسبت فیلم ساز با دنیای پیرامونش چیست و اصولا آیا با گسترده گی ارتباطات و شبیه شدن کردارهای آدمیان در هر نقطه از جهان به یکدیگر؛ می توان نوشت که فیلمسازی در جغرافیای خاص ، مختصات همان ناحیه را می طلبد و یا خیر؟ اصغر فرهادی حالیه کارگردان شناخته شده جهانی است که به مدد خیلی از امور ، در دنیا خواهان دارد. و این اشتیاق و میل به او از جهت کار کردن و تولید فیلم، و از طرفی دیگر میل به تماشای اثرش؛ از او انسانی چند بعدی ساخته که در گیر و دار زندگی " دهکده جهانی" وار ، گریزی از نگاه های خاص او نیست... اینکه فرهادی داستانی بسان " همه میدانند" را در جایی میسازد که از نظر قرابت های تاریخی ، پهلو میزند به اخلاق و کردار ایرانیان؛ جدا از تیزهوشی کارگردان و تیم اش؛ به معنایی به جهان بینی عام او بر میگردد که هم اینجایی است و هم آنجایی. قصه ساده این فیلم چرا در ایران مجال ساخت پیدا نمیکند؟ به دلیل بسیار ساده ، فرهادی می خواهد از نام و اعتبار کسب شده اش ، آنچه در ذهن دارد را ، به مدد تکنولوژی برتر فیلمسازی و بازی های بازیگران سطح جهانی، رویه جهانی تر ببخشد. کارگردان اسکاری ما از المانهای آشنایی بهره میبرد در اثرش که بوی ایران و ایرانی بودن در آن نمایان است. مهاجرت از اسپانیا به ارژانتین که شخصیت زن فیلم درگیر آن است و لزوما به معنای زندگی بهتر و یا بدتری نیست و یا عروسی در روستا گرفتن با ریسه زدن چراغ ها، که هنوز هم در شهر و روستاهای ایران رواج دارد؛ همگی دلِ داده گی فرهادی به موطن اش است. هر چند مولف اثر ، نمی خواهد این المانها ، آنچنان گل درشت باشد ولی نگاه خاص فیلمساز، بر آمده از خاستگاه فکری اش است که گریزی از آن نمیبیند. حال پرسش بالا تکرار میشود که اگر کارگردان این فیلم نامه را در ایران کار میکرد، آیا می توانست چنین گستره یی از دیده شدن را با خود یدک بکشد؟ پر واضح است که جواب این پرسش ، منفی است و اگر فیلم پخش جهانی نمیشد و از ایران هم نماینده اسکار رفتن نمی بود؛ سرو صدایی در حد فیلم های داخلی داشت . ذکاوت فرهادی این است که بسان برخی فوتبالیست ها ، حالا که باران میبارد هم چتر دارد و هم سطل برای جمع آوری آب. که هم خیس نشود و هم ذخیره سازد برای روز مبادا. روز مبادای فیلم سازی که شاید همیشه برایش چنین نباشد. این حرفها که فیلم تازه اش بد است و مورد پسند دوستدارانش نیست( دست کم خیل زیادی از مخاطبین) نمی تواند خللی در اراده فیلمساز ایجاد نماید. چه که راه و روش ایشان استفاده از فرصت به دست آمده است و نه شاهکار ساختن. اینکه داستانی در مدتها قبل بین دو دل داده ، رخ داده و حالیه ثمره آن ، دخترک گرفتار ماجرایی شده است ؛ نمی تواند گیرایی زیادی برای مخاطب داخلی داشته باشد. گیرایی از آن جهت که فرهادی می داند، دست و بالش برای پرورش داستان چه از باب دیالوگ و چه تصویر برای ساخت این اثر در داخل بسته است و به همین سبب پاسداشت آزادی در کار را در دنیایی خارج از موطن ، جامعه عمل می پوشاند. فرهادی تقصیری ندارد که مخاطب داخلی اش ، نگاهی آرمانگرا و قهرمانانه به کارگردانش دارد و مشتاق است که هموطن نامدارش، هر آنچه میسازد، خوب از آب در آید. فارغ از آنکه فرهادی هم حق دارد برای خود زندگی کند و اندیشه نماید. مهم در راس خبرها بودن است که مختصات فردی در حد ایشان است که در جشنواره ها حاضر باشد. البته این نگاه انتقاد آمیز داخلی شاید پس زمینه خارجی هم داشته باشد و به مرور هر اندازه که جایگاه وی در ایران متزلزل شود، لامحاله به افزایش محبوبیت اش در خارج نخواهد انجامید. چه که مخاطب خارجی نیز تا جایی با افکار و اندیشه های شرقی گونه وی همراهی می نماید. و شاید هم اندازه که زود در جرگه جهانی بودن قرار گرفت به همان سادگی فراموش شود. که البته امیدواریم این استعداد خود ساخته ایرانی، با درایت از این پیچ خطرناک زندگی هنری اش بگذرد. جهان شمول بودن آثار فرهادی و نگاه خاصی که به مراودات انسانی دارد؛ تیغه دو لبه یی است که هم دل میزند و هم دل میبرد. ولزوما این نگاه نمی تواند مختص داخل برای نفی و یا خارج برای سود باشد. هر چند کار تازه ایشان مخاطب را تا پایان به همراه دارد ولی در فرجام کار، آنچه می ماند آن است که همه می دانند فرهادی راه سختی در پیش دارد برای جلب نظر مخاطبین داخلی و خارجی اش و صرف پیاده کردن ایده های ذهنی اش و ربط دادن آن به ایرانش ( به طور غیر مستقیم) نمی تواند مخاطب گریز پا را در صندلی سینما نگه دارد... ابراهیم عمران