«من می‌خوام شاه بشم» ساخته مهدی گنجی، را می‌توان فیلمی مستند داستانی خواند. چون فیلم عملا قاعده‌های درام در سینما را رعایت می‌کند. پس از معرفی اجمالی شخصیت اصلی و حرفه‌اش، به‌سرعت به‌سراغ درآمد و افزایش نقدینگی از طریق جایزه‌ای که دریافت کرده، می‌رود. در این بین، بر تلاش او برای تحقق رویایش – که با غرور به‌عنوان محور اصلی فیلم پیوند خورده - امکان‌پذیر می‌شود. از حدود دقیقه بیست ماجرایی خانوادگی درام را به اوج می‌رساند و ویژگی اصلی شخصیت عباس را تحلیل می‌کند. از طرفی در برخی صحنه‌های فیلم، هماهنگی و بازسازی عنصری تفکیک‌ناپذیر به‌نظر می‌رسند.

شروع فیلم مثل قصه پریان است: دو آلمانی كه شب جایی را ندارند، شبانه خانه عباس برزگر را می‌زنند و وارد خانه می‌شوند تا شبی را سپری كنند. سادگی خانه، چای و شام شب را می‌پسندند و از آن شب به‌عنوان بهترین شب ایرانی خود یاد می‌كنند. توریست‌های دیگر به خانه عباس می‌آیند و به‌تدریج با پولی که از اقامت آن ها به‌دست می‌آید، وسعت خانه بیشتر می‌شود و مهمانان نیز به‌تناسب، بیشتر! اما فیلم فقط ماجرای یك میزبان خوب ایرانی برای خارجی‌ها نیست. فیلم درباره فردی بلندپرواز است كه به قول خودش نقطه مقابل همسر اولش قرار می‌گیرد. البته این بلندپروازی افراطی وقتی با وجود زن و سه فرزنش به بحران می‌انجامد و خانواده اش را دلخور می‌كند، بهای سنگینی دارد. فصل دعوای عباس با دخترش كه از مهم‌ترین لحظه‌های فیلم است، تلخ‌ترین فصل فیلم هم هست.حتی وقتی در پایان عباس از بهشتی كه ساخته می‌گوید و از آمدن عشق و دلتنگی به زندگیش ابراز رضایت می‌كند، در صدای آرامش غمی موج می‌زند و از حركتی كه در قبال خانواده‌اش انجام داده، نگران به‌نظر می‌رسد.

"من می­خوام شاه بشم" ، مستندى چند لایه است و به تدریج همراه با پیشرفت ماجرا، لایه‌هایش باز مى شوند. فیلم از آن دست مستندهایی ست كه نباید گول خلاصه داستان یا حتی شروعش را خورد. در ابتدای فیلم عباس برزگر را می‌بینیم كه با گفتن این‌كه آرزویش پادشاه شدن بوده، خود را به داخل یك استخر سرباز در یك باغ می‌اندازد و دوربین با او به‌زیر آب می‌رود. بعد او به ماجرایی كه اسم فیلم را رقم زده اشاره می‌كند: " در درس انشای كلاس چهارم ابتدایی نوشتم می‌خواهم شاه بشوم. معلم كتكم زد و گفت خانواده من دو شهید داده تا انقلاب بشود و شاه نداشته باشیم، حالا تو می‌خواهی شاه بشوی؟! " به‌تدریج او با استفاده از فرصت‌های پیش آمده وجایزه دویست هزار یورویی، به رویای شاه شدنش جامه عمل می‌پوشاند و به سوی ساخت دهكده‌ای می‌رود که به سبك دو قرن قبل ساخته شده و قرار است خان و شاه­ اش خودش باشد. مضمون پنهان فیلم، جدا از ایده زیبای " ماشین زمان " در ذهن عباس، اصلا همین اراده، غرور و تصمیم‌سازی دشوار شخصیت اصلی است که در راهش – در مسیر خان و شاه شدن - از همه‌جا و همه‌کس قربانی می‌گیرد: همسرش از فرط کار کردن در خانه برای مهمانان همیشگی خارجی، پلاتین دردست دارد. دختر و پسرش زندگی خود را رها کرده و پای کار پدر مانده‌اند. از آن‌ها جالب‌تر، خود عباس است که بیماری‌های متعددی از جمله قند دارد و به‌روی خودش هم نمی‌آورد. او بارها در فیلم اشاره می‌کند که: " من نمیخواهم رویاهایم را ازدست بدهم ومعمولی باشم. " و از این نظر اراده خاصی را نشان‌مان می‌دهد. همچنین به مدیریت نظامی به‌دلیل مدت کوتاهی که در پادگان بوده اشاره می‌کند که در ساخت رویاها کمکش کرده است.

در پاسخ سوال کارگردان که از دلایلش برای ازدواج مجدد می‌پرسد، پاسخ می‌دهد که كه چاره‌ای نداشته و برای آینده كاری خود باید تن به این‌کار می‌داده؛ چون عشایر با كسی همكاری می‌كنند و به میان خود می‌پذیرند که از خود آن‌ها زن گرفته باشد. او حتی در فلسفه‌بافی برای ازدواج دومش افراط می‌کند و توجیه می‌کند که: " پسرم نمی‌تواند جایگزین خوبی برایم باشد. باید پسر دیگری از زنی دیگر بیاورم! "

در تیتراژ پایانی فیلم اولین جمله این است: " با تشكر از اعتماد عباس و خانواده اش" و منظور فیلمساز ورود به حریمی است كه مستندساز به‌دشواری می تواند واردش شود. مثل جایی‌كه در لحظه‌ای خصوصی بین پدر و پسر، عباس از پسرش می‌خواهد جدی باشد و لیاقت پسر او بودن را داشته باشد! یا فصل ماقبل پایانی فیلم كه از عجیب‌ترین لحظه‌های فیلم است و عباس را كه زن دوم اختیار كرده، در تقابل با زن مذهبی‌اش كه نماز جماعت می‌رود، قرار می‌دهد.

ساخت فیلم حرفه‌ای است، لوكیشن‌ها سنجیده انتخاب شده‌اند و حس خوبی به تماشاگر منتقل می‌کند. نورپردازی اثر و نحوه قرارگرفتن دوربین در مقابل سوژه نیز درست است و به همین دلیل كیفیت كار بالا و حرفه‌اى از كار درآمده است. فضای باز و طبیعی را همراه با نگاه فیلمساز در روز و شب حس می‌کنیم. دوربین گاه با شخصیت‌ها حركت می‌كند و ما را در کارها و رفتار آن‌ها شریک می‌کند. اما نمای زیبایی در فیلم است که خلاقیت فیلمساز را نشان می‌دهد: در تاریکی نوری را می‌بینیم که گسترش می‌یابد. نور که زیاد می‌شود، می‌بینیم که دوربین زیر سیاه‌چادری قرار گرفته که در حال علم شدن است.


منبع: مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی