نقدی بر فیلم مستند «پهلوان و خرقه» ساخته آرش لاهوتی
«راننده و روباه» هنوز هم دارد دور دنیا می گردد و «آرش لاهوتی» برای این مستند کوتاه ، اسمش سر زبان هاست . این مستند ساز با اینکه قبلا چند کار دیگر کرده بود یا حتی «من عشق بازم» را با موضوع و درونمایه زیست انسان و حیوان به نمایش رساند ، اما روایت زندگی «فلاورجانی» و «روباه»اش چیز دیگری از کار درآمد و لاهوتی را (به رغم جوایز قبل ازاین) جهانی کرد . اثری موجز ولی پر محتوا و اکنده از حرف و حدیث های عمیق دنیا فهم . فیلمساز چنان هوشمندانه و ریزبین ، به کنه وجودی و ته فکر و روان سوژه اش نقب زده و اطراف و اکنافش را درارتباط با متن دراماتیزه کرده که به واقع ما براستناد و خروجی حقیقت از دل آن واقف و اما و اگری برایمان باقی نمی ماند . ولی «پهلوان و خرقه» چه ؟ .
زندگی از هم پاشیده و معرکه های خیابانی یک پهلوان به ته خط رسیده که جدش به خواب او آمده و وام دارش کرده است و ... دستمایه لاهوتی در «پهلوان و خرقه» قرار گرفته است . این اثر ساختاری دایره وار و طی طریق دارد . از همان نمایی که افتتاح می شود به اختتامیه می رسد . فیلم جذابیت نسبی دارد ، ولی به اندازه تایم فیلم کشش ندارد . یعنی همان عامل توفیق فرمیک «راننده و روباه» دراینجا برعکس به خاطر بلند شدن ، بلای جان فیلم شده و همه ی حرف و حدیث های پنهان در لایه های زیرین اثر ، در زمان طولانی اش گم شده است ، فیلم (منهای ظاهر داستان و روایت) می خواهد جستجوی هویت باشد ،اما چون این حرف بزرگ به خواب و رویا پیوند می خورد و مدام در نماها و فصل های طولانی می چرخد ، دستمالی شده و از حیض انتفاع می افتد ، بنابراین چیزی که باقی می ماند تصویر چند معرکه گیری بی رمق و دوربین کاشته درکنج خانه ی پهلوانی که بالاخره تماشاگر نمی داند او را یک لمپن و دوره گرد فریب کار و یا فاعل یک ورزش – هنر کهن و پرمشتری در ادوار گذشته این دیار بشمار آورد ، لذا نه غمخواری می ماند و نه غرور ناسیونالیستی– شوینیستی ، چه رسد به ملی .
آیا باید چنین حرفه هایی حفظ و حمایت شود ؟ آیا چنین افرادی باید قدر دانسته و حتی به آنان تندیس اهدا شود یا جمع آوری و محاکمه و جریمه شوند ؟ آیا جای فردی که نه در دایره خدمات چی ها قرار می گیرد و نه در سیستم تولید می گنجد کجاست ؟ آیا تبلیغ و ترویج فرهنگ خیابانی منتشر شده از سوی چنین افرادی مباح است ؟ آیا ...
چون او به واقع یک نمایش دهنده خیابانی مانند مثلا «آنتونی کویین» در فیلم «جاده» و عاشق پیشه ای تهی دست و پاک باخته نیست (علی رغم تلاش فیلمساز مثلا با بردن سوژه اش پای بیستون و فرهاد فرهاد کردن او) ، یا «خلیل عقاب» خودمان و ... پهلوان هوشنگ در اینجا مار و افعی بیرون می آورد و میمون دارد (با اینکه هیچ وقت میمون را درصحنه نمی بینیم) . البته توقعی نمی رود که فیلم در قبال سوژه اش احساس تعیین تکلیف کند ،ولی انتظار پرسش هایی مانند آنچه دربالا طرح شد هم پربیراه نیست ، هست ؟ .
«لاهوتی» هر چقدر انرژی اش را در راننده و روباه صرف ساخت فیلمی خوب و مهم تر ، خلاقانه کرده بود ، در اینجا دوبرابرش را صرف بلند کردن فیلم کرده است (با هزینه کمتری از خلاقیت) . برای همین او فراموش می کند که یکبار در اوایل روایت از پسر بزرگ پهلوان هوشنگ ، نظرش را درباره پدرش پرسیده و او جواب منفی داده است ، دوباره در سکانس های بعد ، پسر را رو به دوربین ، مورد سئوال قرار می دهد و او همان جواب را می دهد ! همچنانکه بارها دوربین روی میمون و بچه ها قفل می کند یا از دقیقه 53 تازه سراغ «نوچه» می رود و ... اما اوج متوقف شدن فیلم و ماندن همه چیز در جا ، وقتی است که لاهوتی خود وارد پیشبرد ماجرا می شود و شخصیت اصلی اش را به جستجو برای یافتن نشانه و قبری از جدش وادار می کند ، آنهم در شرایط و موقعیت هایی که قبلا تلاش کرده تا خواب و رویای او را واهی و ناصادق به کرسی نشاند ، اینجاست که نمایشی بودن و دخالت سازنده رو می شود که چی ؟ می خواهد (به قول رامبد جوان) لفت اش بدهد . از همین رو ایده و موضوع جذاب (برای خارجی ها) از نفس می افتد و این فقدان ریتم اذیت کننده می شود و ... ولی لاهوتی خوب مستند می سازد ، انتخاب سوژه اش که بیست است . تصاویر خوش رنگ و بی نقصی می دهد و دوربین اش به جا ، جاگیری می کند ، برای همین ها و امتیازات زیاد دیگری باید فیلم «پهلوان و خرقه» را دید . شاید اگر لاهوتی تخصص اصلی اش ، یعنی تدوین را ، به بی رحم دیگری می سپرد ، شاهد یک مارکوپولوی دیگر بودیم .
منبع: http://www.irandocfest.ir/fa/doc/news/622/%D8%B4%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D9%88%D9%BE%D9%88%D9%84%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1