۲۱ روز و من (شیرین برق نورد) / پیر پسر (مهدی باقری)
نسبت به فیلمهای اتوبیوگرافیک یا خودبیانگر یا هر عنوان دیگری که رویشان بگذاریم احساس دوگانهای دارم. منظور از این عناوین فیلمهایی هستند که در آن فیلمساز خودش جلوی دوربین ظاهر میشود و نقشاش نه یک نقش تزئینی و کوتاه (مانند سالینجرخوانی یا حتی خانه من) است، بلکه به شکلی موضوع اصلی فیلم میشود. فیلمهای ۲۱ روز و من، پیرپسر، ناخوانده در تهران و ساکن سفرم در این مقوله جای میگیرند. البته این فیلمها تفاوتهای جدی با هم دارند که در اینجا نمیخواهم به آنها بپردازم. وجه مشترک آنها حضور فیلمساز جلوی دوربین است و حضورش در قالب گفتار هردو و اصلاً فیلمساز موضوع فیلم است. ببینید در خانه من امیریوسفی تا حدودی موضوع فیلم هست، امّا مسئله خانه و قیمت آن و …. رویکرد به خانه دار شدن در فرهنگ ما و مفهوم خانه بیشتر از خودش موضوع فیلمند. فیلمهای مورد بحث ما نیز در جاهایی به این سمت میروند (مثلاً بیست و یک روز و من وقتی به مصاحبه با آدمهای دوروبر درباره نظر و احساسشان درباره بچهدار شدن میپردازد)، امّا اینها بیشتر روی شخصیت اصلی فیلم (یعنی فیلمساز) و معضل او متمرکزند و روی بیان احساسات و دیدگاهها و پرسشهای او. این امر باعث میشود گاهی با لحظههای عاطفی نیرومندی روبهرو شویم. نقاط قوت این فیلمها همین لحظات هستند. مثلاً مصاحبه مهدی باقری با مادرش یا کلافهگی شیرین برق نورد از دوری خانوادهاش که در کشور دیگری زندگی میکنند. از این نظرها این فیلمها موفقیتهای نسبیاند.
امّا مسئله مهمتر من با گفتمانی است که حول این فیلمها شکل گرفته است به عنوان پدیدهای بینظیر در سینمای مستند ما و ستایشهایی که برای دو چیز نثارشان شد: جسارت و خودبیانگری.
در زمینه جسارت باید بگویم این فیلمها نسبت به موضوعاتی که مطرح میکنند به شدّت محافظهکارند. مثلاً برای پدر مهدی باقری بسیار سنگین است که دستفروشی میکند. فیلمساز ما را چنان در وجه عاطفی این تفکر غرق میکند که به نوعی بر دیدگاه او صحه میگذارد. فیلم از ما (و از پدرش) نمیپرسد که مگر دستفروش بودن چه عیبی دارد. چرا باید احساس حقارت بکنیم از این موقعیت. به عبارت دیگر روی یک ارزش جاافتاده صحه میگذارد. یا این فیلمها هیچیک به طور آشکار وارد وجه جنسی مناسبات نمیشوند، در حالی که موضوع کاملاً چنین چیزی را طلب میکند. نگویید محدودیتهای بیرونی چنین اجازهای را نمیدهند. تازه اگر واقعاً چنین است، دیگر از تهور و جسارت نمیتوان حرف زد.
امّا خودبیانگری. وقتی کسی مستقیم درباره خودش حرف میزند بسیار بعید است که تمام واقعیت را بگوید یا حتی از وقتی که غیرمستقیم حرف میزند راستگوتر باشد. این همان چیزی است که در نوشتهام درباره فیلم مهدی باقری کوشیدهام باز کنم. وقتی به نام خود سخن میگوییم کمتر از همه واقعیت را میگوییم. نقابی بدهید تا واقعیت را بگویم.
از این فیلمها، کار شیرین برقنورد برای من قابل قبولتر است (به خاطر اینکه در بخش قابل توجهی از حالت به اصطلاح خودبیانگری خارج میشود و دیگران را وارد کار میکند) و کار مهدی باقری به این سبب که ناخواسته (ظاهراً ناخواسته، شاید هم خواسته) تصویری از خود به عنوان یک شخصیت طلبکار و غیرمنطقی به تصویر میکشد.
نوشته : روبرت صافاریان
منبع: http://robertsafarian.com/?p=849