مستند «مردی که فسیل شد» به ظاهر در بارهی تعطیل شدن ناگهانی موزهی دیرینشناسی در شهر کرمان و جایگزین شدن مجموعهی تفریحی «قلعهی وحشت» به جای آن است (مجموعهای با اسمی بامسما که مسئول آن میگوید با هدف جلب گردشگرانِ علاقهمندان به ترس و وحشت راهاندازی شده است!) اما در باطن میکوشد تا ضمن جانبداری از مسئول این موزه که بخش عمدهای از عمر خود را صرف کشف، گردآوری و نمایش فسیلهای مختلف از سطح استان کرده، به طرح دیدگاههای متناقض و گاه متنافری بپردازد که پیرامون او وجود دارد. به همین خاطر هم هست که گزارش موجز و نسبتاً دقیقی که ظاهراً مدتها پیش در بارهی تعطیل شدن این موزه از رادیو پخش شده، در همان ابتدای فیلم گنجانده شده تا نشان بدهد قصد از انجام این کار چیز دیگری است. در حالی که اگر هدف از اشاره به این گزارش، جلب توجه تماشاگران و به اشتراک گذاشتن یک انتقاد صریح و بیپرده با آنها بود به طور حتم انتقال این بخش به سکانس پایانی فیلم بهتر میتوانست جوابگو باشد. جایی که در وضعیت فعلی با صحبتهای اندرزگونهی محسن تجربهکار (در بارهی هدفی که از انجام این کار دنبال میکند، دیدگاهش در بارهی تقسیم روزی از سوی پروردگار و به یادگار گذاشتن هدف ارزشمند خود برای فرزندانش) به پایان میرسد.
در شکل فعلی، فیلمساز با کاربرد گزارش مورد بحث در همان ابتدای فیلم، کار را برای خود کمی سخت و مشتش را برای مخاطبِ فیلم، از همان ابتدا باز کرده است. به گونهای که عمده جذابیت این سوژه از همان ابتدا صرف موتور محرک آن شده و برای ادامهی فیلم تا پایان، سوخت مصرفی چندانی باقی نگذاشته است! آنهم فیلمی که مدت زمانی نسبتاً طولانی (حدود شصت دقیقه) به طرح چنین بحث و مبحثی اختصاص داده است.
در بخشی از فیلم، محسن تجربهکار (بنیانگذار موزهی دیرینشناسی کرمان) با اشاره به این که در این موزه بیش از سه هزار فسیل وجود داشته میگوید جدا از اینها در انبار، سی هزار فسیل، در منزل، بیش از هفتاد هزار قطعه و در باغ هرندی (متعلق به سازمان میراث فرهنگی) هم مقدار دیگری از آنها وجود داشته است. او میگوید ظرف چند ساعت، چهل و سه هزار فسیلِ منحصر به فرد این موزه را در بدترین شکل ممکن (در گونی و جعبههای کارتُنی) بار کامیون کرده و به محل کشتارگاه کرمان منتقل کردهاند. عملکردی که باعث شده اکثر فسیلها آسیب ببیند و قطعات برخی دیگر از آنها به طور کل نابود شود. شهردار کرمان میگوید با استناد به گفتههای کارشناسان فنی خود مبنی بر استعداد رانش زمین در کرمان، زلزلهخیز بودنِ این منطقه و مهمتر از همه، پیشگیری از قبول این مسئولیت سنگین، با ادامهی کار این موزه– که به تعبیر او فرسوده و تونلمانند است و مهمتر از همه اینکه در زیر زمین بنا شده– مخالفت کرده اما با احداث یک مجموعهی تفریحی به جای آن موافقت کرده است! و این پرسشی است که مستند «مردی که فسیل شد» نه پاسخی به آن میدهد و نه به دنبال طرح آن است. در حقیقت فیلمساز تمام تلاش خود را به کار برده تا معدود نظرهایی که در رد صلاحیت علمی و عملیِ تجربهکار وجود دارد (یک نشریهی ماهانه، یک برنامهی تلویزیونی و کارشناسی که سازندهی فیلم با او گفتوگو کرده) را بیواسطه در معرض قضاوت بینندگان بگذارد اما از آنجا که نگاه او به این شخصیت بیطرفانه نیست، در عمل شکست میخورد و موفق نمیشود استراتژی خود را عملی کند. در وضعیت فعلی «مردی که فسیل شد» فیلمی است که از تمام ظرفیت خود بهصورت کامل بهره نبرده و به تعبیری مهمترین ویژگیهای فنی خود را نیز دستکم گرفته است. ویژگیهایی نظیر احاطهی محلی به سوژه، دسترسی به منابع دست اول و مهمتر از همه تصویربرداری بخشهایی از فیلم در زیرِ آب. فیلمی که به دور از مسائل احساسی میتوانست پاسخی بر حقانیت تمام سنگوارههای موزهی دیرینشناسی باشد اما خود، پرسش تازهای به موجودیت آنها اضافه کرده است. این که سرانجام، حق با چه کسی است؟!
منبع: http://www.irandocfest.ir/fa/doc/news/2488/%D8%B3%D9%86%DA%AF-%D8%B3%D9%86%DA%AF%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87