مستند/ 52 دقیقه/1383
کارگردان: مهرداد اسکویی
پژوهشگر: مهرداد اسکویی
فیلم بردار: ابراهیم سعیدی ، مهرداد اسکویی
تدوین گر: ابراهیم سعیدی
تهیه کننده: مهرداد اسکویی
موسیقی علی صمد پور
جوایز :
-
جایزه بزرگ اژدهای طلایی از جشنواره بینالمللی فیلم CRACWO، کراکو، لهستان، ۲۰۰۵
-
جایزه ویژهٔ هیئت داوران جشنواره مدیا، ویو، مجارستان، ۲۰۰۶
-
جایزه بزرگ هیئت داوران از نخستین جشنواره بینالمللی حقوق بشر، مونترال، کانادا، ۲۰۰۶
-
دیپلم افتخار از بیست و سومین جشنواره فیلم فجر، تهران، ایران، ۱۳۸۳
-
برنده تندیس بهترین فیلم مستند از نهمین جشن خانه سینما، تهران، ایران، ۱۳۸۴
-
برترین مستند سال در اولین جشنوارهٔ فیلم مستند شهید آوینی، تهران، ایران، 1386
-
تندیس طلا به عنوان بهترین سینما گر جوانان ایران از ششمین جشنواره ی بین المللی کیش، ایران، ۱۳۸۳
-
کاندیدای بهترین سینما گر جوان از بخش جشن سالانه ی مجله دنیای تصویر، تهران، ایران، ۱۳۸۴
-
لوح افتخار به همراه تندیس جشنواره برای بهترین کارگردانی فیلم مستند سال از نهمین جشن ملی سینمای ایران، ۱۳۸۴
- جشنوارهٔ مستند آمستردام، ژنو، assen هلند
خلاصه فیلم:
از پس برقع دربارهٔ مشکلات روحی و مسائل معیشتی زنان روستاهای قشم است که بعضی از آنها معتقدند این مشکلات توسط «مامازار» و در مراسم «زار» معالجه میشود این فیلم نگاه موشکافانهای به این مردم و زنان جنوب و شخصی به نام فاطمه که یک «مامازار» است و در سکوت و تنهائی مقدمات برپائی یک مراسم زار را پی میگیرد، دارد. در این فیلم با قشرهای آسیبپذیری رو به رو هستیم زنهایی که دربارهٔ زندگی خود سخن میگویند، و چهره و سرنوشتی شبیه به هم دارند.
«از پس برقع» رامتین شهبازی در فیلم از پس برقع نگاه متفاوت اسکویی را این چنین مورد توجه قرار داده است.
«زنهایی که در فیلم از پس برقع داستانهای زندگی خود را باز میگویند عموماً جزئیاتی شبیه به هم در زندگی دارند. کمتر شخصیتی را میتوان سراغ گرفت که داستانش تفاوت زیادی با دیگری داشته باشد، اما آنچه موجب تغییراتی در فضای فیلم شده و به اسکویی این امکان را داده که به نگرههایی تازه دست یابد، تغییر لحن این زنها در برخورد با حوادث ریز و درشت زندگی شان است. برخی از آنها هنوز شکنندگی زنانه را در برخورد با حوادث زندگی حفظ کردهاند و برخی دیگر خود در سختی شبیه مردان شدهاند. شیوه گفتگوی اسکویی با سوژه خود در فیلم نیز جالب توجه به نظر میرسد. این که زنانی با این همه محدودیت حاضر میشوند مقابل دوربین او نشسته و رازهای مگوی خود را از زندگی شان بیان کنند، نیز خود نکتهای قابل بحث در کارگردانی این گونه فیلم هاست. فیلمساز توانسته توجه و اعتماد آنها را به خود جلب کند و آنها را در موقعیتی قرار دهد تا برقعها را از روی زندگی شان پس زده و به بیان حقایقی بپردازند که در پس این برقعها مدفون میشوند.»
"در فیلم میتوان این را به خوبی دید که چگونه دختران آمادگی دارند که کالبد خود را به دست جراح بسپارند، جراحی که در واقع همچون جادوگری اسطورهای نمایندهای از اراده مردانه جامعه است که کالبد را «اصلاح» میکند و با گفتمان مدرن خود: «به آن شانس بازگشت دوباره و استفاده از زندگی» را میدهد. در صحنهای از فیلم پزشکی را میبینیم که در برابر این پرسش که آیا حاضر است دختر خود را عمل کند میگوید: دختران و همسر و حتی پسران خود را عمل کرده است. در این گفتمان پزشک، در واقع شاهد بازتولید گفتمان جامعه هستیم که پزشک جز ابزاری در دست آن نیست: جادوگر اسطورهای، رسالت «اصلاح» آفرینش را به گونهای استعلایی از جامعه، به مثابه نماینده همان اراده استعلایی که آرینش را انجام داده است، دریافت میکند. در ابتدای فیلم وقتی فیلمساز به گروهی از دختران یک مدرسه اعلام میکند که «ایران مقام اول در جراحی بینی» را دارد، همه آنها با شادی فریاد میکشند و احساس غرور خود را به این گونه به بیان درمیآورند. این فریاد شادی، بروز احساسی درونی نیز هست: نفرین بر دماغهایی که بر چهره آنها، به گمان خودشان و به گمان جامعه، سبب حذف اجتماعی شان شده است. دماغهایی که شبیه به دماغهای مجلات خارجی مطب دکتر که باید از روی آنها انتخاب کرد (باز هم در صحنهای از فیلم) نیستند، دماغهایی که در مرکز چهره (مرکز جهان، مرکز هستی اسطورهای در سطخ فردی یا سوژه)، یعنی مرکز اندامی قرار گرفتهاند که بر خلاف مغز و قلب و ششها، نه ضامنی برای بقای زیستی انسان، بلکه ضامنی برای تداوم اجتماعی اوست. مرکزیت دماغ، مرکزیت نفرینی را که در عدم انطباق آن با الگوی مرجع نیز وجود دارد، نشان میدهد: نفرینی تاریخی که به نفرینی طبیعی تبدیل شده است: دماغهایی لعنتی.