گزارش مکتوب نشست پژوهشی چهل و سوم رخداد تازه مستند در محل پروژه های نیومدیا
گزارش: گروه پژوهشی و مستندسازی آریتمی
ریتم اصلی
روز یکشنبه چهارم تیرماه 1396، چهارمین نشست از سلسله نشستهای مرتبط با مفهوم دیاسپورا و هویت دیاسپورایی در رخداد تازه مستند، با نمایش فیلمهای «مدرسه گوشه حیاط» و «لبه تیغ» به کارگردانی فرزاد توحیدی برگزار شد. فیلم مدرسه گوشه حیاط حکایت مدرسۀ افغانستانیِ خودگردانی در لواسان و فیلم لبه تیغ ماجرای ازدواج زنان ایرانی با مردان افغانی است.
فیلم مدرسه گوشه حیاط نشان میدهد که اکثر خانوادهها به سبب جنگ ناگزیر از مهاجرت شدهاند، به گفتۀ خود این مهاجرین، مهاجرت به معنای «فقط زنده ماندن» است. اما چگونه زنده ماندنی؟! به رسمیت نشناختن آنان در کشور مقصد، آنها را از یک سلسله حقوق شهروندی محروم میکند تا جایی که آموزش و سوادآموزیِ فرزندان تبدیل به یک دغدغۀ اساسی برای خود کودکان و خانوادههایشان میشود. فیلم لبه تیغ به ازدواج زنان ایرانی با مردان افغانستانی میپردازد. از آنجایی که مسئولین این نوع از ازدواج را آسیبزا تلقی میکنند، هویت رسمی تبدیل به مسئلهای میشود که باید در جهت ساماندهی وضعیت اتباع خارجی، طرح شناسایی را پی ریزی کنند.
در ابتدا فرزاد توحیدی از تغییرات سیاسی در افغانستان سخن گفت و تاثیر جناحهای چپ، اسلامی و فوق اسلامی در افغانستان بر مهاجرت مردمان افغانستان و همچنین حس تعلق در آنها را بررسی کرد تا موقعیت دیاسپورایی افغانستانی ها را چنین توضیح دهد: تعلق خاطر بیشتری از سمت نسل دوم مهاجرین افغانستانی، به خصوص زنان و دختران، به ایران نسبت وجود دارد و این دختران و زنان لهجه بسیار کمی دارند و سلیقههای فرهنگیشان تشابه بیشتری به ایرانیها دارد.
پوریا جهانشاد نیز با مقایسه نسل اول و دوم افغانستانی ها نسبت به جامعه بزرگتر گفت: اگر نسل اول قابل شناسایی است، برچسب میخورد، در پروژه دیگری سازی جای میگیرد، اما نسلهای بعد این قوانین را به هم میزنند و این اتفاق برای جامعه بزرگتری که میخواهد برچسب بزند، طبقه بندی و شناسایی کند، مشکل و دردسرساز است.
روبرت صافاریان هم گفت بحث دیاسپورا بحث معضلات مهاجرین نیست. زیستن در دیاسپورا فراتر و بحثی پیشرفتهتر از پرداختن به هویت رسمی و یا صرفاً عرفی است و با فرض حلشدن تمام این مشکلات همچنان باید به دیاسپورا پرداخت!
پس قرار است از افغانستانی هایی بگوییم که با هویت دیاسپورایی چنین مواجهه ای دارند: ازیکسو به جامعه ای که از آن کوچ کرده کمتر تعلقی دارند و از سمت دیگر با تن ندادن به نظامهای کدگذاری شده وضعیتشان چندان قابل شناسایی نیست.
چندریتمی
چند ریتمیها به همگونی تن نمیدهند، در برابر چیزی به ظاهر واحد مواضع متفاوت و متضادی اتخاذ میکنند. اینگونه است که چند ریتمیها عدم توافق را به خاطر میآورند. جایی که هرگز همدستیها رخ نمیدهد و ریتمهای گوناگون، نواهایی که تا کنون شانسی برای شنیدن نداشتهاند و خلق ساحتهایی که دیده نشدهاند سر بر میآورند.
آذر تشکر گفتمان فیلم را مطابق با گفتمان رایج در «انجیاو»ها در دهههای گذشته دانست. او گفت از آنجایی که جهان مستندسازی آزادیهای بیشتری نسبت به مقولات دیگر دارد باید انتظار رویکردی متفاوتتر از گفتمانهای رایج را از آن داشت. او گفت بحث هویت افغانستانیها از منظر معضلهای آنها بحث بنیادی است یعنی بحث، بحث فرهنگ نیست. هویت از این جنبه مورد توجه است که هیچگونه رسمیتی برای آنها دانسته نمیشود و تنها در مواقع لزوم دولت و جامعه از آنها استفاده میکنند. به طور مثال دولت شکاف کوچکی را در قانون باز میکند و با موضع دفاع به خاطر ناموس وطن(همسر ایرانی) آنان را برای جنگ به سوریه روانه میکند. از سوی دیگر نه زمان، که در فیلم دیدیم بعضی از آنها چهل سال است که در ایراناند، نه تمایلات آنها، و نه مشکلات و شرایط آنها تاثیری بر دولت برای به رسمیت شناختن آنها نمیگذارد. دولت حتی از صدور کارت هویت برای آنها استفادۀ ابزاری میکند، از طرف دیگر این روند توسط بازار هم اتفاق میافتد. درنتیجه پذیرفتن کارگر افغانی به علت کم دردسر و ارزان بودن راحتتر از کارگران ایرانی است. در آخر تشکر به این نکته اشاره کرد که نگاه به جامعۀ فرودست از بالا، نگاه به قربانی است و این نگاه خواستۀ دولت و جامعه در جهت منفعت خویش است. از اینرو او تاکیدی هم بر مهاجرین افغانستانیای داشت که فعالیتهای پررونق اقتصادی دارند و یا به کارهای فرهنگی همچون موسیقی و شعر مشغولاند.
کارگردان فیلمش را فیلمی کاربردی میداند تا شاید به کمک آن مهاجرین بتوانند مشکلات ابتدایی را تا حدی پشت سر بگذارند. یکی از حضار گفت، حس درونی مهاجرین نسبت به خودشان نگاه قربانی است و فیلم(مدرسه گوشه حیاط) را به علت وجود قهرمان هالیوودی، تک بعدی دانست و اظهار کرد اوراق هویت تنها به مسئله آموزش محدود نمیشود بلکه مشکلات امنیتی و همچنین بهداشت و درمان را نیز به همراه دارد.
پوریا جهانشاد مهاجرین افغانستانی را با ارامنه مقایسه کرد و همراه با صافاریان به فاصلهای پرداختند که ارامنه خود با جامعه ایرانی ایجاد میکنند؛ این «در خود بودن» جامعۀ ارامنه برای ایرانیها جذاب جلوه میکند و البته هیچ تهدیدی هم برای جامعه بزرگ در پی ندارد، یعنی در واقع چیزی را برای این جامعه تغییر نمیدهد. ولی در رابطه با افغانستانیها این قضیه متفاوت است. یکی از دلایل آن اصرار به داشتن هویت ایرانی از سوی آنهاست؛ این موضوعی است که می تواند برای گفتمان های قالبی که مهاجران را همواره به عنوان دیگری از خود می راند، حکم زنگ خطر را داشته باشد.
درواقع چندریتمی ها به امکانهای زیست غیررسمی و شبکه خاص این گروه ها پرداختند و اینکه غیر رسمی بودن امکانی برای پیشروی است و اینکه این پیشروی از مجرای تن ندادن به نظامهای طبقه بندی شده اساسا قدرت پیشروی بیشتری را می یابد.
همریتمی
همریتمیها حاصل یک دستیها، توافق همگانی، پنهان کردن تمام شکافهای موجود و روایتی از متحدالشکلیها است. همریتمیها اگرچه میتواند در لحظات تغییر در سوی فرودستان رخ بدهد اما معمولا حاصل توافقی نانوشته در پذیرش قواعدی که وضعیت را تثبیت میکند از سوی فرودستان است.
نخستین همریتمی در امکان تغییر بدون ارجاع به نظم نهادی شکل گرفت؛ یعنی نه در اتحاد با فرادستان بلکه همسویی با مطرودان. از این رو بود که دغدغهای که حاصل میشود این است که کارت هویت تا چه حد سودمند است یا به عبارت دیگر برای تغییر وضعیت موجود باید چه تغییراتی را ایجاد کرد؟ پوریا جهانشاد گفت، کارت هویت نه تنها برای دولت بلکه حتی برای افغانها نیز سودمند است و البته پرواضح است که این سود برای هر دو طرف یکسان نیست. آذر تشکر گفت، گروههایی از اقوام ایرانی هستند که حتی با داشتن شناسنامه در هیچ یک از برنامههای دولت جایی ندارند. جهانشاد از یک تمایز بین رسمیت داشتن و شناسنامه داشتن صحبت کرد. در واقع رسمیت داشتن یعنی در نسبت با قدرت از یک جایگاه اجتماعی برخوردار باشیم که بتوانیم تصمیمگیر و تصمیمساز باشیم و این نیاز به آگاهی افغانستانیها از قدرت بالقوۀ سیاسی و اقتصادی خویش در جامعۀ ایرانی دارد، به نظر او تغییرات باید از پایین رخ دهند.
اما همریتمی دیگر در همدستی با سلطه و همنوایی با وضعیت بود. کارگردان فیلم گفت: اگر گروهی مهاجرت کنند و جذب جامعه نشوند میهمان و میزبان هردومتضرر میشوند ولی اگر جذب بشوند هر دو پیروز هستند. در ادامه یکی از حضار گفت، نحوۀ برخورد دولت با مهاجرین افغانستانی مسئلهای ریشهای است؛ توحیدی ضمن تصدیق تاکید کرد که این مشکلی است که ما به عنوان کشور میزبان در بستری30،40 ساله فراهم کردهایم. حضور این مهاجرین نه با ارامنه و نه با افغانستانیهای خارج از ایران قابل مقایسه نیست، ایران مهاجرین فرودست را پذیرفته است. درنهایت همریتمی در این نشست با دو ضرب متفاوت و در یک میزان لنگ یا مختلط شکل گرفت. یکی توجه به شبکه ارتباطی پرقدرت افغانستانیها در ایران و قدرت بالقوه تغییر وضع موجود توسط آنان و دیگری مطالبه از دولت برای به رسمیت شناختن مهاجرین و در پی آن برآورده شدن مطالبات آنان.
آریتمی
آریتمیها در چند جا متولد میشوند. یکی در لحظات شکست، در لحظاتی که هر راهی به در بسته میرسد، این لحظات پتانسیلهایی دارند. پتانسیلهایی برای خروج از ریتم و یافتن بدیلهایی برای زیست دیگرگونه. یکی دیگر از جاهایی که آریتمیها به کار میافتند نه لحظات شکست، بلکه لحظاتی است که فریادهای یکدستیهای ناب شنیده میشود. آنجا فقط نویزی آرام این پتانسیل را دارد که خالق آریتمی شود.
قدرت مولد امر اجتماعی است. قدرت در دانش ما، هویت ما، و نحوۀ ارتباطمان با یکدیگر وجود دارد. اینکه هر آنجا که قدرت هست مقاومت هم وجود دارد بر کسی پوشیده نیست. افغانستانیها پس از سالیان دراز زندگی در ایران و شکل دادنِ سرمایههای اجتماعی خود امروز به قدرتی رسیدهاند که شناسنامه آنها در کوچه پس کوچهها و زیر هر یک از آجرهای دیوارهای ایران قابل رویت است. از سوی دیگر هرروز شاهد انواع مشکلات حقوق بشریای که افغانستانیهای ایران با آن درگیرند نیز هستیم. اما همانطور که در جلسه بحث شد انگار همه چیز در یک وضعیت بلاتکلیفی قرار دارد. تا زمانی که با نگرشی محافظهکارانه نتوانیم از بین دو ضرب متفاوت یکی را انتخاب کنیم این صوت مختلط به گوش ما میرسد. یادمان نرود که آریتمیها چه زمان متولد میشوند، اگر آمادگی رویارویی با آریتمی را نداشته باشیم هر نویزی فقط ما را شوکه میکند. مایی که آنقدر فراموشکاریم که درسی را که «شیران خراسان» تنها دوسال پیش با گردهمایی 80هزار نفری خود به ما دادند را به یاد نمیآوریم.
دانلود و پخش پادکست چهل و سومین نشست رخداد تازه مستند
منبع: گروه رخداد تازه مستند