گروه پژوهشی و مستندسازی آریتمی
ریتم اصلی
روز یکشنبه 18 تیرماه 1396، پنجمین نشست از سلسله نشستهای مرتبط با مفهوم دیاسپورا و هویت دیاسپورایی، با تاکید بر دیاسپورای مهاجران در ایران، در رخداد تازه مستند با نمایش فیلم «کوچ خاک» ساختۀ رایا نصیری برگزار شد. فیلم ماجرای چهار خانوادۀ افغانستانی را نشان میدهد که مدت مدیدی است که با فرزندان خردسال خود به ایران مهاجرت کردهاند. فیلم معضلات و چالشهای فرزندان این خانواده ها را در مسیر کسب هویت اجتماعی در بیرون از سرزمین مادری به نمایش میگذارد. در طول فیلم شاهد اعتراض جوانان نسبت به کمبود محبت خانوادگی، توهین کردن «دیگریها» به افغانستانیها و به شکلی ابراز بیزاری آنان از هویت خویش هستیم. رایا نصیری گفت، به دلیل ارتباط با «انجیاو»ها و بچههای کار و همچنین پناهجویانی که فاقد پاسپورت و شناسنامه هستند متوجه شدم که دغدغههای موجود در بین آنها مصداق دغدغههای یک جوان ایرانی است. سپس پوریا جهانشاد با توجه به رویکرد اصلی جلسه گفت، فیلمهایی که با مضمون «دیگریها» ساخته میشوند معمولاً تا حد زیادی سعی در حفظ موضع فرودستیِ بهحاشیهراندهشدگان دارند و با دیدی ترحمانگیز به آنها مینگرند، اما در این فیلم مرز بین ایرانی بودن و افغانستانی بودن به ویژه در نسل سوم مهاجرین در وهلۀ اول قابل تفکیک نیست و این نگاه، فیلم را تاحدی نسبت به سایر فیلمهایی از این دست متمایز میکند.
چندریتمی
چند ریتمیها به همگونی تن نمیدهند، در برابر چیزی به ظاهر واحد مواضع متفاوت و متضادی اتخاذ میکنند. اینگونه است که چند ریتمیها عدم توافق را به خاطر میآورند. جایی که هرگز همدستیها رخ نمیدهد و ریتمهای گوناگون، نواهایی که تا کنون شانسی برای شنیدن نداشتهاند و خلق ساحتهایی که دیده نشدهاند سر بر میآورند.
یکی از حضار به واسطه تجربه کار با کودکان افغانستانی نقد خود را به کلیگرایی فیلم در نحوۀ نمایش نوع کسب و کار این جوانان وارد کرد. کارگردان در جواب پاسخ داد که به صورت مینیاتوری سعی در نشان دادن جنبههای شغلی آنها داشته است. روبرت صافاریان دلیل عدم جزئینگری در این زمینه را در ابهام هویتی این اشخاص دانست. صافاریان افزود: تماشای این فیلم سبب شد که به تشابه موقعیت اجتماعی این مهاجران و ارمنیهای مهاجر بیشتر پی ببریم. هر دو دسته به یک دلیل وارد ایران شدهاند و حال میخواهند به یک دلیل مشابه از ایران بروند و این یک حالت خانه به دوشی و عدم تعلق به هیچ کجا است. هویت آنها تا حدودی دچار تناقض است، یعنی در عین حال که خود را مهمان میدانند به هویت ایرانی نیز تعلق خاطر دارند و این مسئلهای است که در بین مهاجران مشترک است. صافاریان در ادامه گفت، این وطن مجازی چیزی است تحت عنوان دیاسپورا که در مورد آن صحبت کردهایم، در میان نسل سوم مهاجران دغدغۀ آنها محدود به معظلات مهاجران نسل اول مانند پاسپورت و غیره نیست بلکه مسئلهای که آنها با آن دست و پنجه نرم میکنند مسئلۀ ابهام هویت است و دلیل بنیادی این موضوع این است که احساس تعلق در میان آنها ضعیف است و بهطور کلی در گفتمان رایج بین جوانان، اعم از ایرانی و افغانی مفهوم وطن و حبِ وطن سست شده است.
جهانشاد گفت، «ارمنی بودن» برای یک ارمنی مسئله است، اما با توجه به این فیلم و مستندهای دیده شده با همین مضمون به نظر میرسد که «افغانستانی بودن» برای یک افغانستانی مسئله نیست، و این نشان دهندۀ این است که افغانستانیها سعی بر پاک کردن صورت مسئله و فرار از آن را دارند؛ این فرار از شرایط موجود سبب میشود که ما شاهد تصویر مبارزهگری از سوی آنها در جهت تغییر وضع موجود نباشیم.
روبرت صافاریان در رابطه با بحث مهاجرت نقدی تیزبینانه را به یک تصور عمومی وارد کرد. تصور عمومیای که «رفتن» را به معنای شانه خالی کردن و ماندن را نشانۀ «مبارزه» میبیند. او گفت، در طول تاریخ شاهد آن بودیم که کسانی که مهاجرت کردهاند از روحیۀ انقلابیتری برخوردار بودهاند. به مفهوم اینکه مهاجر از موقعیت قابل شناخت خود یعنی آنچه که هست و میشناسد دل میکند و وارد یک زندگی و دنیای جدید میشود. حال کسی که میماند گویی محافظهکارانهتر عمل میکند زیرا از موقعیت زندگی خود آشنایی کامل دارد. یکی از حضار این جوانان را مبارز دانست از آنجایی که آنها با سرسختی رویاهای خود را دنبال میکردند و با توجه به بعضی از المانهای فیلم مانند قبول نکردن چادر از سوی زن افغان را نوعی مبارزه تلقی کرد. پوریا جهانشاد در جواب گفت این نوع مبارزه مانند مبارزه با نفس اماره و غیره که ما در زندگی روزمره خواه ناخواه با آن دست و پنجه نرم میکنیم از نوع مبارزه فردی دانسته میشود. اما مبارزه مورد نظر ما یک نوع مبارزه به مثابۀ شکلگیری یک سوژۀ آگاه اجتماعی است که منجر به یک تغییر میشود و البته یک تغییر از پایین به بالا.
همریتمی
همریتمیها حاصل یک دستیها، توافق همگانی، پنهان کردن تمام شکافهای موجود و روایتی از متحدالشکلیها است. همریتمیها اگرچه میتواند در لحظات تغییر در سوی فرودستان رخ بدهد اما معمولا حاصل توافقی نانوشته در پذیرش قواعدی که وضعیت را تثبیت میکند از سوی فرودستان است.
نقش رسانه در این میان یکی از نکاتی بود که همه با آن اتفاق نظر داشتند. یکی از حضار گفت آن چیزی که در این فیلم آشکار است کارکرد رسانه و تاثیرش بر مفهوم دیاسپورا است، گویی همه اعم از هر قوم و نژادی به دنبال جایی دیگرند، جایی که «خوب و ایدهآل» است. نسل سومیها عرقی به وطن خود یا جایی که بزرگ شدهاند ندارند در واقع با توجه به یکی از نشانههای فیلم میتوان گفت «زندگی جای دیگری است». جهانشاد در ادامه گفت، هویت خاورمیانهای که در رسانه ساخته میشود، تنها حاکی از نمایش ناامنی و فرودستی است. کارگردان ضمن تصدیق صحبتهای فوق اضافه کرد با وجود اینکه رسانه نقش مهمی را در بین جوانانِ جهان سوم بازی میکند اما میتوان به یک تفاوت بین جوانان افغانستانی و ایرانی پی برد و آن این است که رسانه به منزلۀ «یادگیری» در بین جوانان افغانستانی تلقی میشود. برای مثال، آموختن زبان خارجی؛ در نتیجه رسانه بعدی آموزشی نیز برای آنان دارد. بنابراین می توان جوانان افغانستانی را خودجوشتر نسبت به جوانان ایرانی تلقی کرد. درنهایت رایا نصیری گفت، «هویت» و «مهاجرت» دغدغههای من برای ساخت این فیلم بود. او کارکرد فیلماش را ایجاد طرح مسئله دانست.
از خلال صحبتها به نظر میرسید اتفاق نظری در تعریف مفاهیمی مثل «نسل»، «هویت ایرانی»، و «هویت افغانستانی» وجود دارد. تعاریفی که از قانونی نانوشته پیروی میکنند، قانونی که جوانان افغانستان را خودجوشتر میبیند تشابه زیادی به قانونی دارد که کارگر افغانستانی را کاریتر از کارگر ایرانی میبیند. قانونی که در آن همگان با هر سن و سالی خود را نسل سوخته میبینند. قانونی که مرز بین سکون و ثبات را مخدوش میکند. قانونی که ماندن درون مرز مادری را مبارزه تلقی میکند. قانونی که در شکل انتقادیاش گمان میکند که فقط این «تفاوتها» هستند که مهماند. اما یکی از حاضرینِ تمام این نظم موجود عقل سلیمی را زیر سئوال برد. به نظر میرسد برای آغاز یک آریتمی حتماً نباید به دنبال سوژۀ آگاه بود. شاید پرورش یک نویز بتواند آریتمی را ایجاد کند.
آریتمی
آریتمیها در چند جا متولد میشوند. یکی در لحظات شکست، در لحظاتی که هر راهی به در بسته میرسد، این لحظات پتانسیلهایی دارند. پتانسیلهایی برای خروج از ریتم و یافتن بدیلهایی برای زیست دیگرگونه. یکی دیگر از جاهایی که آریتمیها به کار میافتند نه لحظات شکست، بلکه لحظاتی است که فریادهای یکدستیهای ناب شنیده میشود.آنجا فقط نویزی آرام این پتانسیل را دارد که خالق آریتمی شود.
نظرات متنوع زیر چتر نگاه انتقادی، صداهای یکدست انتقادیای را ایجاد کرد و بحث درباره فیلم را به جلو برد تا اینکه سوالی پرسیده شد، کدام نسل؟ کدام هویت؟ یکی از حضار با محوریت این سئوالها صحبت کرد. سکوت دیگران در مقابل حرفهای او از جنس سکوت به نشانۀ احترام و دادن حق حرف زدن به دیگری نبود. به نظر لحظهای همه به چیزی فکر میکردند. اما این نویز دوامی نیاورد چون سخنران بهتری درجایگاه بالادستتری نسبت به او وجود داشت که به راحتی او را از دور خارج کرد و جلسه را به ریتم اصلی خود برگرداند. شاید این مجال در این گزارش پیدا شود، شاید این هم تبدیل به نویزی شود که دوامی نیاورد.
همانطور که نمیتوان مفهوم «هویت» را به «شناسنامهدار» بودن تقلیل داد، نمیتوان «رفتن» را با «تسلیم» و «ماندن» را با «مبارزه» همارز کرد. نمیتوان نسل را به تعاریف انسانشناسانه و یا فقط تجربیات زیسته تقلیل داد. نمیتوان از هویت سخن راند و به سیاستهای هویتی نپرداخت. فقط تحت یک شرایط میشود همۀ این چشمپوشیها انجام شود، با بدیهی انگاری و اتکا به عقل سلیم.
مهاجرت فقط برای کسانی که از مرزی جغرافیایی خارج میشوند نیست، آنهایی هم که ماندهاند میتوانند مهاجر باشند. نسل و هویت ارتباط مستقیم با تاریخ دارد. پیگرفتن این خطِ وصل است که ما را به سیالیت معنا میرساند. پس شاید بار دیگر باید پرسید این نسل و این هویت که همه تعریف یکسانی از آن در زهن دارند و نیازی به گفتگو درباره آن نیست و باید به سرعت از این مفهوم بدیهی گذشت، به چه معناست؟؛ و به واقع باید پرسید کدام هویت؟ کدام نسل؟
دانلود و پخش پادکست چهل و چهارمین نشست رخداد تازه مستند
منبع: گروه رخداد تازه مستند