«خواهرم محدثه» ساخته عاطفه محرابی ، ملودرام موفقیست که با خلق موقعیتی که با دقت ترسیم میشود، قصد تأثیرگذاری بر مخاطب را دارد و شیوه گرهگشایی از روایت را دقیقاً مثل تریلرهای معمایی پیش میبرد و تا لحظهای که مخاطب در مییابد که فیلم تجلیلی از موفقیت یک ورزشکار نیست و مرثیهای برای پایان ِ آرزوهای اوست ، مثل شگردهای متداول در این زیرژانر، واقعیتهای مسلم را مخفی میکند.
ما آغاز سفر محدثه به تایلند را برای شرکت در مسابقهای ورزشی شاهدیم اما در فرودگاه ، کارگردان ، هم با شوخیهایی که راوی با خواهرش میکند ، هم با نماهایی که در آن مشغول گرفتن عکس و فیلم از خواهرش در فرودگاه است و مهمتر از اینها ، با کادربندی از پیش اندیشیده شده که مشکل حرکتی محدثه را از مخاطب مخفی میکند ، سکوی پرش را برای ضربه نهایی به ما ، آماده میکند و بعد از آنکه آرام آرام به ماجرای تصادف جادهای محدثه میرسد ، غافلگیری اصلی را ،که او پاهایش را به عنوان یک ژیمناستیککار از دست داده ، به عمد به تعویق میاندازد. تعلیقها و معماگرایی این کار که قرار است فیلمی مستند درباره یک ورزشکار معلول باشد ، با پرداختن به جزئیات کماهمیتتر ، مثل ِ پیدا نکردن تصاویر مسابقه و البته نتایج آن در اینترنت، توسط راوی ، ادامه مییابد.
تا اینجا ، ما سیمای خندان شخصیت را شاهدیم. انگار دارد با سرنوشت خودش کنار میآید و جای موفقیت حتمی از دست رفته را با موفقیت نسبی فعلی عوض میکند با این همه ، ضربه پایانی فیلم نه با گرهگشایی و نه با تعلیق ، که با یک نمای متوسط از فروریختن شخصیت در ورزشگاهی که بچهها دارند تمرین ژیمناستیک میکنند ، نشان داده میشود که بازگشتی به تصاویریست که در آغاز فیلم دیدهایم و کادر کوچکتری دارد و مشخص است که متعلق به دوربین غیرحرفهای خانگیست و در آن کارگردان میخواهد با این تغییر در دوربین ، به فاصلهگذاری بین گذشته و حال ، محدثه کوچک و محدثه نوجوان و همچنین نشان دادن حضور فیلمساز در کار و رویکردی بِرشتی در این تصاویر ، برسد ؛ رویکردی که با صحبت کردن راوی با دوربین ، از خیلی قبل شروع شده است.
بزرگترین دستآورد محرابی در این فیلم کوتاه ، به گمان من ، نه آفریدن یک ملودرام درست یا حتی ساختن یک مستند تأثیرگذار است که مخاطب عام را هم با خود درگیر و از خود متأثر میکند ، بلکه رسیدن به «زمان محبوس در روایت» است که کاربرد درست آن، اغلب در سینمای ایران نادیده گرفته میشود. فیلم که شروع میشود تا موقعی که به روایت تصادف میرسیم، چند دقیقهای بیشتر نیست اما احساسی که به مخاطب دست میدهد این است که شاهد لااقل 30 دقیقه فیلم بوده. اشتباه نشود! این متفاوت است با اطناب، که بلای جان سینمای ما از آغاز تا امروز بوده. در اطناب، شما نیم ساعت فیلم میبینید اما احساس میکنید که باید چند دقیقه بیشتر نبود و دلزده از آن ، سعی میکنید نزدیکترین در ِ سالن را برای فرار پیدا کنید! هر چقدر نسبت «زمان محبوس در روایت» با «زمان روایت»، به نفع گزینه نخست به توانهای بالا برسد ، هنرمند به آنچه که میتوان «خلق هنری زمان تقویمی» نامیدش، نزدیکتر میشود؛ همان اتفاقی که به درستی، در «خواهرم محدثه» میافتد. اگر به حافظه رجوع کنید، خاطرهانگیزترین آثاری که دیدهاید مشمول این قاعدهاند. حتی آنهایی که زمان تقویمی با زمان روایتشان ، منطبق بوده مثل سکانس مشهور سرقت از قطار ، در فیلم «پلیس» ژان پیر ملویل، که زمان واقعی سرقت 20 دقیقه است و زمان روایت هم 20 دقیقه است اما زمان محبوس در روایت ، تجربهای فرازمانی و بیمرز است.
«خواهرم محدثه» فیلم موقعیت است و انتخاب این گزینه، این فرصت را به کارگردان میدهد که به وجه مستندگونه اثر ، بیشتر بپردازد. این فیلم اگر با نزدیک شدن بیشتر به شخصیتها ، به فیلم شخصیت بدل میشد ، محتملاً اشکانگیزتر بود و مخاطب عام را بیشتر راضی میکرد اما آن وقت با تمرکز بیشتر روی شخصیتهای دیگر قصه ، چطور میتوانست وجه مستندگونه خود را حفظ کند؟ نزدیک شدن به شخصیت ، خطری بود که محرابی را به عنوان کارگردان تهدید میکرد و به دلیل حضور و نمود محدثه اصلی[نه محدثه خلق شده در این فیلم] در جامعه، با فرامتنهای متعدد خبری و رسانهایاش ، حتی میشد به اثری بلندتر و با سرمایهگذاری بیشتر برای ارائه ملودرامی در دل سینمای بدنه اندیشید ، اما وجه خلاقانه اثر ، با این رویکرد مسلماً از دست میرفت. خوبی کار کوتاه در همین است که فرصتهایی به دست فیلمساز میدهد که اغلب در سینمای حرفهای از وی دریغ میشد.
یزدان سلحشور
منبع: سینما حقیقت