تماس با ما                ثبت اطلاعات 

 

روتیتر * نگاهی جامعه شناسانه به سینمای ایران تیتر * دیگر عقاب ها پرواز نمی کنند نویسنده : علی رفیعی وردنجانی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید سینما در ایران به طور غیر قابل محسوسی از صعود و نزول فرهنگی در جامعه وام می گیرد . نه تنها آثاری که ساخته می شوند لهجه صریحی برای باز خوانی بدیهیات فرهنگی آن دوران می باشد بلکه شدیدا انتقادی و رقابتی است . این رقابت در سیاست زدگی محض خفه شده است . فیلم ساز می خواهد آیینه ای از درد جامعه خود باشد اما نوری برای بازتابانیدن تصاویر برداشت شده از جامعه یافت نمی کند و اتفاقا همین موضوع باعث نزول فکری و سطحی انگاری در آثار سینمایی چند سال اخیر شده است . برای اینکه بهتر این موضوع را واکاوی کنم ، سعی کرده ام با تفکیک هر دهه حرکت سینوسی سینمای ایران را که شدیدا این روزها خطی شده و به نزول گراییده شرح دهم . *پرواز عقاب ها بر فراز آشیانه اجاره نشین ها (سینمای دهه 60) دهه 60 در سینمای ایران نقطه عطفی است که در گرد و غبار خاطرات به فراموشی سپرده شده است . در آن سال ها آثار سینمایی چون : برزخی ها (ایرج قادری) ، عقاب ها (ساموئل خاچیکیان) ، اجاره نشین ها (داریوش مهرجویی) و ... را شاهد بودیم که همگی از کمان انقلابی رها شده بودند که هنوز چشم باز نکرده وارد جنگ تحمیلی نا برابر شده بود . در این دهه کارگردانی همچون داریوش مهرجویی که اثر بی همتای سینمای ایران (گاو) را در کارنامه خود به همراه داشت ، اجاره نشین ها را بر پرده نقره ای رسم کرد تا از آینده ای هشدار دهد که ممکن است جامعه را دچار تزلزل روانی و فرهنگی کند . البته که عقاب های خاچیکیان نیز به لحاظ سینمایی شکل تازه ای از سینمای کلاسیک – هیجان انگیز غرب بود اما انچه سینما را بیش از پیش در پیوند با جامعه محکم تر از هر زمان دیگری می کرد اجاره نشین ها بود که تماشای آن این روزها نیز بیان تازه ای از دغدغه های ارتباطی و نیازهای بدیهی جامعه برای زیستن است . به طور کلی دهه 60 بنیان گذار ریشه های اجتماعی اندیشیدن در سینما بود . سینمایی که هنوز رنگ و لعاب سیاسی به شکل و شمایل امروزی به خود نگرفته و قصد داشت شانه به شانه در کنار مردم و برای مردم حرکت کند . *لیلا باد کنک سفیدش را به باد داد (سینمای دهه 70) در دهه هفتاد اتفاقاتی برای سینمای ایران افتاد که بیش از هر زمان دیگر خطر سیاسی شدن این هنر را در کشورمان هشدار می داد . در آن سالها آثاری چون : مسافران (بهرام بیضایی) ، از کرخه تا راین (ابراهیم حاتمی کیا) ، بادکنک سفید (جعفر پناهی) ، لیلا (داریوش مهرجویی) ، آژانس شیشه ای (ابراهیم حاتمی کیا) و ... ساخته شد که بیش از هر زمان دیگری جامعه را با این هنر در آشنا کرد و اهمیت و جایگاه تازه ای در لایه های مختلف سیاسی و اجتماعی برای خود به دست آورد . مسافران اثر نام آشنای بهرام بیضایی از روابط و معماهای آن روز ها حرف می زند . خانواده ای که قرار است برای جشن عروسی نزدیکانشان مسافرت کنند در راه تصادف می کنند و همگی کشته می شوند آن جشن به عزا تبدیل می شود اما ... . بهرام بیضایی با ساخت این اثر نه تنها جایگاه به دست آورده خود را که از خلق مرگ یزدگر در سال 59 کسب کرد به تثبیت رساند بلکه نگاه جامعه را به یک حادثه طبیعی و چگونگی برخورد با آن تغییر داد . بهرام بیضایی همواره نشان داده است نگاه دراماتیک مختص به خود را به حوادث ، روابط و فرهنگ جامعه ایرانی دارد و از آن رو در همه آثار سینمایی اش می توان ابژه ای به نام سینما ضد سیاست را ، مشاهده کرد که به نظر من اصلی ترین کار هر فیلم ساز دربرابر وظیفه اجتماعی اش نسبت به فیلمی که می ساز این موضوع است . اما ابراهیم حاتمی کیا ؛ وی فراز و فرودهای شدیدی در موضع گیری فرهنگی و اجتماعی در برابر سوژه فیلم هایش دارد . او در دهه هفتاد با ساخت از کرخه تا راین و آژانس شیشه ای نشان داد که می خواهد آنچه را که فکر می کند به جامعه تحمیل کند . آژانس شیشه ای که به نظر من ضد اجتماعی ترین فیلم حاتمی کیا است که البته خوش فرم ساخته شده ، دیالوگ ها و محتوایی دارد که درک آن از منظر جامعه شناسانه با مخالفت های عمیقی روبه رو می شود . دیالوگ های این فیلم خیلی زیرکانه احساسی انتخاب شده اند و شیوه ای رفراندم مابانه پیش برد داستان ، مخاطب را بیش از هر زمان دیگری شستو شوی مغزی می دهد که سینما در کنار شما است اما عمیقا لایه های سینمایی فیلم چنین ارزشی را بازگو نمی کنند . ازکرخه تا راین اما اگر چه خیلی کم ، اما با گرایش دست و پا شکسته ای از اجتماع به مخاطب ارائه شد که اقشار مختلفی از جانبازان دفاع مقدس به آن اعتراض آوردند . چرا که فیلم جنبه هایی از ضد جنگ نمایان می کرد که شاید به مزاج بعضی ها سازگار نبود اما به شدت از جانبازانی که با عشق به میهن جنگیدند دفاع کرد . این جانبازان نیز هویت سیاسی و فرهنگی این جامعه هستند و همین امر نکته مثبتی است که متاسفانه تنها در این اثر حاتمی کیا دیده شد و در دیگر آثار آن لا به لای سیاست زدگی له شد . بادکنک سفید ؛ همکاری شکوه مند جعفر پناهی و عباس کیارستمی در این تولید اثری دغدغه مند از صدا و سیما برای جامعه را به همراه داشت . بادکنک سفید فیلمی که در سال 73 توسط شبکه دوم سیما ساخته شد همچنان امروزی ترین نیاز نسل نوجوان و جوان جامعه ای است که می خواهد به فرداهای روشن و امن فکر کند .داستان راضیه و پسر بادکنک فروشی که با فداکاری پسرک همراه می شود شاید برای آدم هایی که خیال بزرگی در سر می پرورانند تکراری شده باشد اما همچنان غم انگیز ترین و عاشقانه ترین سوژه ای است که می توان در عالم سینما به جامعه هدیه داد . راضیه در این اثر به آنچه می خواهد می رسد و به پیش خانواده باز می گردد اما پسر بادکنک فروشی که یک بادکنک به دست دارد همچنان بی سرپناه مانده است . نیکوکاری سینما برای بچه های بی سرپرست و استفاده از ابژه هایی مانند ماهی قرمز ، لحظه تحویل سال ، فداکاری دو جنس مخالف کم سن و سال نسبت به هم از این فیلم نشات گرفته اند و به نظر من تا ابد سینمای ایران به این اثر مدیون است چرا که هم جعفر پناهی را دیگر نداریم و هم عباس کیارستمی به طرز غریبانه ای از میانمان رفت . داریوش مهرجویی در دهه هفتاد همچنان با همان دنده اجتماعی و روایت های موشکافانه از فرهنگ ارتباطی و خانوادگی در آن دوران حرکت می کند . لیلا شاید از منظر سینمایی خیلی پرت افتاده باشد اما محتوای عمیقی از اجتماع را موشکافی کرده است . اجتماعی که مهرجویی در آن زن را یک جنس دوم نمی بیند بلکه جنسی متبرک شده برای تثبیت لایه های فرهنگی در خانواده ها عنوان می کند . با همه این تفاسیر دهه هفتاد از همه طرف انگیزش های اجتماعی و ضد اجتماعی به خود دیده است و شاید از نظر موانع ساخت یک اثر سینمایی بازترین سال ارائه هنرمندانه تفکرات اجتماعی بوده باشد . *کلاه قرمزی به کما می رود ، اخراجی ها آتش بس اعلام می کنند (سینمای دهه 80) دهه هشتاد شروع نزول ابژه های اجتماعی – فرهنگی و قدرت گرفتن سیاست زدگی پنهان سینما در کشورمان است . در ان سالها سینما آثاری همچون : کلاه قرمزی و سروناز (ایرج طهماسب) ، توکیو بدون توقف (سعید عالم زاد) ، کما (آرش معریان) ، آتش بس (تهمینه میلانی) و ... را بر روی پرده داشت . ایرج طهماسب با هر ضرب و زوری که هست می خواسته راه کیارستمی و پناهی را ادامه دهد اما متاسفانه سیاست های جاه طلبانه صدا و سیما در برخورد ابژه های فرهنگی با یک اثر مدیا تغییر کرده و نمی تواند آزادانه آنچه را که باید ارائه دهد . البته همواره این محدودیت ها است که لایه های عمیقی از اجتماع را در پس محتوای به ظاهر کودکانه ارائه می کند و به خوبی طهماسب از پس این لایه ها با انتخاب عروسک به جای بازیگران بر آمده است . طهماسب نه تنها نوجوانان را با سینمایی که می خواهد مفید واقع شود آشتی داد بلکه بسیاری از بزرگ اندیشان را به دست زدن برای این اثر واداشت . به نظر من متاسفانه اخراجی ها از همان ابتدا یک اشتباه بزرگ بود . بدون هیچ موضع گیری خاصی باید بگویم مسعود ده نمکی تکلیفش با سینما و سوژه هایی که انتخاب می کند مشخص نیست . اخراجی ها به شدت نقطه ضعف سینما در برابر جامعه ای است که هشت سال با بیگانگان جنگیده است . جامعه ای که انتظار دارد این جنگ به درستی هرچه تمام تر و البته بدون اغراق و منطقی روایت شود . وی همواره در اثارش احاد مردم را زیر تیغ شریعت گریزی برده است حتی در اخراجی ها از شریعت گریزی به شریعت مداری می رسد . به نظر من کار یک فیلم ساز و یا هر مولف دیگری این نیست که به انتخاب اجتماع شک کند و آن را به نوعی ایراد فرهنگی و اجتماعی در آن جغرافیا قلم داد کند بلکه فقط می تواند به بهترین نحو آنچه را با تحقیق و پژوهش دریافته به اشتراک بگذارد که متاسفانه ده نمکی اصلا این گونه نیست . از طرفی آرش معریان استارت آثار جلف و سطحی در سینما را با ساخت کما زد . آثاری که اصلا معلوم نیست ریشه اش در اجتماع کجا است و چرا باید اینگونه نقطه ضعف های جامعه را با تمسخر لاپوشانی کرد . فیلم هایی که نه کمدی هستند و نه اجتماعی و نه فرهنگی و فقط مضحک و خنده دار هستند به دلیل شرایطی که به وجود می آورند . آتش بس (تهمینه میلانی) صلح طلبانه به گفت و گو با مخاطب می نشیند . فیلمی که به غیر از حضور دو بازیگر چهره و جنجالی اش سوژه ای جنجالی را دنبال می کند که جامعه از هر زمان دیگر بیشتر به آن احتیاج دارد . جامعه ای که نه تنها از همسرش بلکه از رفیق و پدر و مادر و همه اطرافیانش در حال طلاق گرفتن است آن هم بدون کوچک ترین تحمل شنیدن حرف های طرف مقابل . اگر چه شاید از منظر سینمایی این اثر یک کپی فرماتیک به حساب آید که آن هم کپی خوبی نیست اما به شدت اجتماعی حرف می زند و درست . *ورود آقایان با قلاده طلا ممنون (سینمای دهه 90) باید اذعان کنم که نباید از این سینمای بی بضاعت این روزها انتظار زیادی داشت اما همین که گاهی مردم را آن هم به ضرب و زور عریان شدن فرهنگی – اجتماعی چه در دیالوگ و چه در فرم قلقلک می دهد کافی است . در سالهایی که زیاد از آن نمی گذرد با: ورود آقایان ممنون (رامبد جوان) ، قلاده های طلا (ابولقاسم طالبی) ، رسوایی (ده نمکی) و ... پیش رو بودیم که هر اثری ساز خود را نسبت به جامعه و سیاست های اعمال شده بر آن می زند . ورود آقایان ممنون هم در متن و هم در ساختار یک برگ برنده برای رامید جوان به حساب می آید . این فیلم که تماما ریشه های پنهان اجتماع در برخورد ناگهانی دو جنس مخالف با یک دیگر را عنوان کرده است می تواند به شیوه پویای کمدی سخن از نیازها و نقطه ضعف هایی در روابط برآورد که کمتر کسی می تواند این گونه آن را بیان کند . اما قلاده های طلا به نظر خیلی موضوع را گانگستری کرده است . اگرچه همواره دست بیگانگان بر این سرزمین دراز است اما ابوالقاسم طالبی شکلی از این دست دراز شده نمایان کرده است که باورش سخت است . فرم سینمایی خوب این فیلم به دیده شدنش کمک کرده اما این دیده شدن هیچ باوری از سوی مخاطب به همراه ندارد نه تنها بعضا باور های غلط وی را استوار می کند بلکه باعث تخریب نمادهای فرهنگی کشور خواهد شد . اگر چه فیلم عملا سیاست زده است و فیلم ساز می خواهد با سیاست فیلم بسازد اما نمی شود هم فیلم ساخت و هم سیاسی بود . متاسفانه همانطور که قبلا هم اشاره کردم سینمای ایران تا مادامی که آثاری مانند رسوایی در خود داشته باشد امیدی به اجتماعی زیستن در آن دیده نمی شود . سینمای ده نمکی نه تنها ضد اجتماع پیش می رود بلکه در حال وارد کردن موضوعی از اجتماع به سینما است که فقط قشر محدودی آن را می پذیرند و این گونه می شود که سینما عقابی برای پرواز نمی بیند و روز به روز شکل سیاسی و خصوصی زدگی ، به لحاظ ابعاد سیاسی در مواجه به لایه های اجتماعی یک درام ، پیش می رود . باید اعتراف کنم که سینمای ایران هنوز اجتماعی نشده . سینمایی که مدام چهره عوض می کند و در چرخش جامعه اش وارونه می چرخد در بین سیاست های اعمال شده بر آن گم خواهد شد . سینمای ایران نیازی به منجی ندارد چون دارای پتانسیل های ارزشمندی چون ناصر تقوایی ، که این روزها گوشه خانه نشسته و سیگار می کشد ، است . می توان روی این سینما حساب باز کرد به شرطی که سیاست اجازه دهد .